ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس ویانای مامانی

داستان فرشته ای به نام ویانا

روزی روزگاری نه چندان دور , یه مامان و بابا به نام اکرم و کریم فقط خودشون بودن و خدای مهربون . اونا اگرچه که همدیگر و داشتن اما خیلی وقتها احساس تنهایی می کردن مخصوصا مامانی . یه روز عصر وقت بهار ، زمانی که بوی گلهای یاس و اقاقیا تمام فضای شهر و محله رو پر کرده بود ، مامان اکرم رو به آسمان کرد و از خدا خواست تا یکی از فرشته هاشو برای آنها بفرسته . خدای مهربون تو آسمان آبی و قشنگ بین ابرها ، میون فرشته ها نشسته بود که صدای مامان اکرم بهش رسید و گفت :  بنده من ! آرزوت برآورده می شه . بعد رو به یکی از شیرین ترین و مهربون ترین فرشتهای بازیگوش و شیطونی که داشت رو ابرا بالا و پایین می پرید کرد و گفت : ای فرشته مهربون تو باید ...
19 ارديبهشت 1390
1